نتایج جستجو برای عبارت :

چه دردی بدتر از اینکه بخواهی رفتن او را

دردهایی که بدتر از درد زایمان هستند
بسیاری از خانم ها اعتقاد دارند که درد زایمان ، شدید ترین دردی است که هر فردی می تواند در طول زندگی خود تجربه کند و درد بدتر از زایمان وجود ندارد . اما تحقیقات نشان داده است خانم هایی که درد زایمان را تجربه کرده اند و در سالهای آینده یکی از دردهای سخت که در ادامه این بخش از بهداشت و سلامت نمناک به آن اشاره می کنیم ، را متحمل شده اند معتقدند این دردها بسیار بدتر از درد زایمان است.
درد زایمان طبیعی و دردهای بد
همیشه فکر می کنیم که وضعیت ازینی که هر هست نمی تونه بدتر شه ..اما اشتباه می کنیم ،
همیشه بدتر میشه !
تا بی نهایت می تونه بدتر بشه !
پس بهترین کار اینه که ازین لحظه نهایت استفاده رو بکنیم 
کی می دونه ... شاید همینی هم که امروز داریم فردا نباشه .
دانلود آهنگ وقتی رفتی باز هوا بد شد محمد زارع
Download Music Mohammad Zare Vaghti Rafti Baz Hava Bad Shod
دانلود اهنگ وقتی رفتی باز هوا بد شد از محمد زارع با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود اهنگ خاطره انگیز وقتی رفتی باز هوا بد شد از محمدزارع
دانلود آهنگ قدیمی وقتی رفتی باز هوا بد شد زارع
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید…
تکست و متن آهنگ محمد زارع وقتی رفتی باز هوا بد شد
وقتی رفتی باز هوا بد شد روزگار از بدی بدتر شد
وقتی رفتی آسمون تر شد گریه ابرا
دقیقاااااا زمانی که میگید از این بدتر نمیشه کائنات بهتون ثابت میکنه که میشه ...
کهیر زدم‌
به همین سادگی ...
به عمرم به هیچ چی حساسیت نداشتم اما الان به کلر و الکل و وایتکس حساسیت دادم و یهو تمام تنم کهیر میزنه...
عصری امپول زدم اما برخلاف تصورم اثر آمپوله خیلی زود رفت و الان دوباره کهیرا برگشتن
بدتر از اون هم هست.
میدونم نباید بنویسم اما مینویسمش...
ل ک 
اونم زمانی که نباید باشه...
به شدت احساس خستگی و افسردگی میکنم...
خدایا میشه از اینم بدتر بشه‍♀
 
تنها نشدم. خسته هم کلاً نبودم. فقط زیر چند خروار دلتنگی گیر افتادم. فکر کردم. مهستی گوش دادم. فکر کنم نتیجه داد. شایدم بدتر شد. باید یه تایمی بذارم برای تخلیه شدن از این انبوه فکر. امروز هومان حرف قشنگی زد: انقد سرمون شلوغه و بدبختیم که وقت به‌گا رفتن هم نداریم.
یک ‌اشتباه بزرگ: بدتر دانستن جنس مردم زمان خود از مردم زمان ‌گذشته 
خدا که این همه لجاجهای اقوام گذشته با پیغمبران خودشان را در قرآن بازگو کرده است، برای این است که همه و خود پیغمبر بدانند که ای پیغمبر! اگر مردم تو لجاج و عناد به خرج می‌دهند گذشتگان از اینها بدتر بودند، و مردم مسلمان هم اینقدر یأس و ناامیدی به خودشان راه ندهند.
یکی از فکرهای بسیار غلط همین است که ما مردم زمان خودمان را جنساً از مردم زمان پیشین بدتر بدانیم، چون وقتی که بدتر ب
 
این که از یه اتفاق بد که از اتفاق بد قبلی بدتر بوده سالم بیرون میای، هیچ خوب نیست. به نظرم خیلی هم ترسناکه. چون یعنی از اینی که اتفاق افتاده، بدترش هم هست در آینده. چی ترسناک تر از این که آدم بدونه قراره بازم دهنش سرویس بشه تازه خیلی بدتر از قبل؟ از کجا معلوم دفعه بعد جونت تموم نشه؟
 
 
زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است در زمان قدیم مرد هیزم شکنی بود که با زنش در کنار جنگلی توی یک کلبه زندگی می کرد. مرد هیزم شکن هر روز تبرش را برمی داشت و به جنگل می رفت و هیزم جمع می کرد. یک روز که مشغول کارش بود صدای ناله ای را شنید و به طرف صدا رفت. دید توی علف ها شیری افتاده و یک پایش باد کرده، به خودش جرات داد و جلو رفت
ادامه مطلب
امام باقر ع فرمود رسولخدا ص برای مردم،خطبه خواند و فرمود بدترین شما را بشماخبر ندهم  کفتند چرا یا رسول الله فرمود کسبکه از صله و بخشش دریغ کند وبنده خودرابزند و تنهابخوردانهاگمان خدا مخلوقی را بدتر از او نیافریده سپس فرمودبدتر ازاین را بشما خبر ندهم  گفتند چرا یا رسول لله  فرمود کسیکه  بخیرش امبد نیست  وازشرش ایمنی نباشد انها گمان کردند خدا مخلوقیرا بدتر از او  نیافریده  وسپس فرمود  فرمود شما را خبر ندهم به بدتر از ابن  عرض کردندچرا یا ر
دانلود یادم نمیره هرچی میری جلو بدتر میشه میثم ابراهمی
دانلود اهنگ یادم نمیره هرچی میری جلو بدتر میشه با کیفیت 320
متن اهنگ یادم نمیره هرچی میری جلو بدتر میشه میثم

لینک دانلود اهنگ 
یادم نمیره هرچی میره جلو بدتر میشه
چند وقته که تو رفتی حواسمو پرت میکنم
اما من به سختی میتونم یادم بره
انگار پیشم نشستی آخه تو واسم نفسی
ادامه مطلب
حس می کنم این وبلاگ برای من شده انتخابِ بینِ بد و بدتر ...
به این وبلاگ دلبستم . به آدماش عادت کردم . امید به رشدش دارم .
ذهن مشغولشه ، دل مشغولشه ، زمان داره به پاش صرف میشه .
رو حالِ آدم اثرِ شدید داره . گاهی حال خوب کنه و گاهی برعکس .
گاهی فاصله میشه بین من و آدمای حقیقی که البته تا حدی مدیریتش کردم .
گاهی اینجا مهم میشن آدما و مشکلاتشون حتی بیشتر از میزانی که برا خودشون اهمیت دارن . و تلاش هام میشه آب در هاون کوبیدنه ...
گاهی تصویر ها اینجا دروغ هایی
درست همون وقتی که فکر می‌کنی اوضاع از این بدتر نمیشه، یه اتفاق دیگه میفته و بهت ثابت میشه که اوضاع همیشه در حال بدتر شدنه و نباید سعی کنی آینده رو پیش بینی کنی‌. و درست همون لحظه ای که کم میاری، همون لحظه ای که میگی بسه، و همه چی رو رها می‌کنی، اونجا آغاز نابودی تو میشه ؛ بعدها هرچقدر حسرت بخوری که ای کاش تسلیم نمیشدم، بازم فایده ای نداره.
درست همون وقتی که فکر می‌کنی اوضاع از این بدتر نمیشه، یه اتفاق دیگه میفته و بهت ثابت میشه که اوضاع همیشه در حال بدتر شدنه و نباید سعی کنی آینده رو پیش بینی کنی‌. و درست همون لحظه ای که کم میاری، همون لحظه ای که میگی بسه، و همه چی رو رها می‌کنی، اونجا آغاز نابودی تو میشه ؛ بعدها هرچقدر حسرت بخوری که ای کاش تسلیم نمیشدم، بازم فایده ای نداره.
درباره اینکه همه چی اونشب با شنیدن یه جمله و یه حرف و بعدش کلی بحث و اخم فروریخت و تموم شد مطمئنم ولی درباره بعدش و اینده ش و بعدش و بعدترش اصلا مطمین نیستمچون افکارم جسته گریخته ان لحظه ای ان محو ان کمرنگ ان...هنوز موندم بین بد و بدتر و رفتن و موندن یجورایی رو محاسبات ریاضی زندگی نمیکنم زندگیم بستگی ب حالم داره حالم میراند انچه را ک رواست...
یه جمله بود
میون شوخی و خنده سر صبحونه
یه جمله بود
مختصر و احتمالا پر از حرف
" روی تو خیلی حساب می کردم اما الان از بقیه بدتر شدی "
منم با خنده سر تکون دادم اما دلم وسط خوشی گرفت
به رو خودم نیاوردم اما دلم گرفت
می دونی آخه یه موقعی پوچ شدن رو
قالب تهی کردن رو
با تمام وجودت حس می کنی
تمام تلاشات برای دختر خوب بودن پرپر شد
تمام تلاشت برای خوب بودن رفت هوا
تنها چیزی که به خاطرش از خیلی چیزا گذشتی
تمام حس خوبش سوخت 
تمام من سوخت
منِ غیر قابل اعتماد
منِ
سلام.
امروز من اول صبح زدم بیرون واسه کاری. مامان هم بیدار شد اومد باهام. دیشب سردرد بود امروزم همینطور.... 
نمیدونم چی شد جنون بهش دست داد از صبح ساعتای10 دیوانه شد... قاطی کرده. هرچی ساکت شدم بهتر نشد الانم بدتر شده... 
خیلی دلم گرفته هست. کیو  دارم الان باهتش حرف بزنم؟
این از خانواده ی نصفه نیمه .   
از شانس خوبم همسر و بچه و خواهر هم ندارم که بخوام این غم ها رو با اونها قسمت کنم. یا شادی اون ها را قسمت کنم تا غم های خودم یادم بره.... 
خدا رو شکر. باز ا
صمیمانه میخوای کاری انجام بدی . 
شور و حال و اون حس درونی قوی داره از پا درت میاره .
اما کار اساسی از دستت بر نمیاد .
انگار دست و پات توی پوست گردوست !
خب اون جمله ی کلیشه ای که میگه "همیشه کاری هست که بشه انجام داد " را قبول دارم اما ...
گاهی واقعا دل ات میخواد یک کار بکر انجام بدی . کاری که در جهت حل مشکل یک حرکت موثر باشه .
روح وحشی
+اوضاع لرستان بحرانی ه . کاش چراغ جادو داشتم !!!
هیچی بدتر از این نیست که بخوای اما نتونی کاری انجام بدی !
همچنین فشارکی، تولیدکننده دیوار و سقف کاذب اظهار داشت: در شش سال گذشته شاهد افزایش قیمت های شدید و رکود در فروش بودیم؛ در کل هرچه جلو آمدیم وضع بدتر شده است، هرچند رقم فروش افزایش یافته اما بخاطر گرانی‌ها بوده و سودها کم شده است.
ادامه مطلب
مهر 91 بعد از یه تابستون جانفرسا به اینجا رسیدم
به همینجایی که امروز رسیدم
اون موقع فکر کردم ازین بدتر دیگه وجود نداره و کاش همون لحظه دنیا برای من تموم بشه و فردا رو نبینم
الان ولی میدونم فردا و فردا و فردا ها رو متاسفانه میبینم...
شیش سال اون سنگی که اون موقع غلطید و سقوط کرد با سرعت سر راهش هر نقطه اتکایی رو نابود کرد و یه تنهای تنهای تنها بر جا گذاشت...
اونروز بعد از یه تلفن فقط میخواستم راه برم و ...
امروز سی ساعت نخوابیدم و با همون آدم از صبح تا
امسال وضعیت هوا بدتر از پارسال شده و قطعا سال آینده هم بدتر از امسال خواهد شد. ولی چرا؟ آیا خودروهایی که در شهر ما حرکت می کنند خودروهایی خوب و پر بازده و کم مشکل هستند؟ آیا بنزین سالم داریم؟ آیا وسایل ایاب و ذهاب عمومی و کافی داریم؟
چطور نمی توان یک برنامه ریزی ساده انجام داد و مشکلات محیط زیستی را حل کرد؟ آیا در اولویست نیست؟ 
 
بالا بردن قیمت بنزین راه حل مشکل هوا بود؟ 
 
در سال 2020 دیگه نمی شه با حرفهای ساده و ابتدایی مشکلات عظیم و پیچیده را
"رفتن"
چه فعل دردناکی !!!اما من  میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم 
دوباره نگاه کنم و رفتن ...چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی، نگاهی، از آدمی 
از آدمی که تو را نمیخوادیه جایی از زندگی رفتن قشنگ میشه، اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادتاون وقت رفتنت غوغا میکنه رفتن وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از آدما کم کنی و بری
جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی
گاهی باید برای رفتن جون داد. اون وقته که به بودنت احترام گذاش
همه افراد خواب رفتگی دست و پا را تجربه کرده اند.خواب رفتن دست ها و پاها ممکن است یک یا دو دقیقه طول بکشد.این احساس ناخوشایند اگر زیاد تکرار شود ممکن است نشان دهنده ی یک بیماری باشد و باید پیگیری نمایید.از علت خواب رفتن دست ها می تواند گردش خون ضعیف، دیابت و …باشد.در این مطلب در نیک صالحی مهمترین علل خواب رفتن دست و پاها و پیشگیری از آن را برایتان گرداوری کرده ایم.
علت خواب رفتن دست ها
ادامه مطلب
صبح وقتی رفتم دیکشنری اکسفورد یادگار از سالهای موسسه رفتن رو از توی کمد بردارم که تمریناتم رو حل کنم چشمم خورد به کتابای داستان انگلیسی ای که برای کلاس پارسال خریده بودم البته قبلا از کنسل شدنش. راستش وقتی دیروز ازش پرسیدم موقع برگشت سر راهش کتابم رو میتونه بگیره و با طعنه و پوزخند جواب داد تو هم که همه ش داری کتاب زبان میخری احساس کردم دوباره مثل اون سالها افتادم اون هم خیلی بدتر. جوری که برای بلند شدن باز ده سال دیگه وقت میخوام. اما صبح که ب
چرا باید تو این اوضاع مامانم دندون‌درد بگیرن و این دندون‌درد علارغم مصرف آنتی‌بیوتیک تشدید یافته و به سینوس‌ها هم منتشر بشه؟ اونم دندونی که همین چند ماه پیش در کرده بودند.
حالا درد هم باعث شده فشارخون مامانم به ۱۸۰/۱۰۰ برسه، کاپتوپریل زیرزبانی و لوزارتان هم بعد گذاشت یک ساعت چندان جوابگو نیستند. .... مامان رفتند تا دستشویی برگشتند فشار خون رفته تا ۲۰۰!
دستام می‌لرزند. و بدتر اینکه، تو این اوضاع رفتن به بیمارستان/درمانگاه/دندانپزشکی (اگه
موضوع این نیست که اگه تو دیگه نباشی، من نمی‌تونم زندگی کنم. موضوع اینه که ... دقیقا برعکس... تو هم با رفتنت ثابت می‌کنی «میشه بری و من هنوز زنده بمونم» و من خسته‌ام از این رفتن‌ها... رفتن‌هایی که هر کدوم‌شون یک بار این واقعیت تلخ رو محکم می‌کوبن تو صورتم.
۳روزه میخوام فایلای جدید دو تا درسی ک استاد اپ کرده رو گوش کنم ولی به ثمر نمیرسه!
وسطاش خوابم میگیره.. بسکه صداش یکنواخت و خواب آلوده و حرفاشم تکراریه!
یعنی اینقدر تکرار میکنه که رسما اسفالت میشیم
بدتر ازون اینه که هدف ازین دو درس بکل نامعلومه برای همه!!
باز بدتر از این هم هست و اون اینکه مطالبش بشدت شبیهن طوریکه تشخیص نمیدی کدومش کدومه؟
منم در حق هودم نعمت و تمام میکنم و میرم رو تخت دراز کش با بالشت و پتو گوش میسپارم که اگه خوابم گرفت سریع اجر
 
فرزند شما در اوایل ۶ ماهگی با علائمی نشان می دهد که آماده راه رفتن است. آیا کودک شما به زودی راه می رود؟
فرزند شما در اوایل ۶ ماهگی با علائمی نشان می دهد که آماده راه رفتن است. آیا کودک شما به زودی راه می رود؟ در ادامه نشانه هایی که باید به آن ها توجه کنید آمده است. در ادامه پیرامون این موضوعات مطالعه خواهید کرد: علائم راه رفتن کودک در ۶ الی ۹ ماهگی، علائم راه رفتن کودک در ۹ الی ۱۲ ماهگی، علائم راه رفتن کودک در ۱۲ الی ۱۸ ماهگی.
ادامه مطلب
رفتن تو:
رفتن تو 
اتفاق بزرگی است 
فاجعه ای بی پایان
مثل خشکسالی های ایران
مثل سوء تغذیه کودکان آفریقا
وقتی تو رفتی خانه ی ما چهار دیواری ای شد 
بی در و پنجره،
تو که رفتی  
همه چیز دنیا عجیب شد 
مثل آوار زده ایی
که جنازه اش را از زیر خاک بیرون میکشند 
که به خاک بسپارند 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
میچکا کرونا گرفت. کرونای کوفتی که همه جهان این روزها درگیرش هستند. به مادرش داد. به همسرش داد. به پدرش داد. به خواهرش داد. به پسرش داد. به پدرشوهر و مادرشوهر و برادرشوهرش هم داد. همه از میچکا کرونا گرفتند اما مادرش بدتر از همه. آن قدر بدتر که هشت روز و هفت شب تمام در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می کرد. سرفه های خشک. قفسه سینه ای پر از حس خالی بودن و جسمی که به شدت درد می کرد. انگار کامیون از رویش رد شده باشد. میچکا کرونا گرفت اما نمرد. ای کاش که می
همیشه وقتی یه دردی تو جسممون پیدا میشه فکر میکنیم دیگه بدتر از این وجود نداره و این نهایتشه مثل سردرد یا دندون درد. این 4 ماه اخیر که دچار دیسک کمر شدید شدم و دائم دراز کشیدم و از کمردرد و سیاتیک نتونستم حتی بشینم یه طراحی چهره رو انجام بدم وقتی درد سیاتیکم شروع میشه و شدت میگیره تمام دردمو میریزم تو خودم و حتی حوصله ندارم کسی صدام کنه چه برسه به شوخی و تیکه پروندن ها و سایر ارتباطات. بعد فکر میکنم نهایت درد این نیست بدتر از اینم هست و اون دردیه
درمان الاستیسیته پوست 
 
از بین رفتن خاصیت ارتجاعی پوست بخشی طبیعی از روند پیری است. شاید برای اولین بار وقتی آرایش می کردید یا چشمان خود را مالیدید ، متوجه آن شده باشید. پلک خود را کمی به طرف خود منتقل کردید ، و پوست شما همانطور که قبلاً استفاده می کرد ، برگشت نمی کند.
خاصیت ارتجاعی پوست قابلیت کشش و چسبیدن به شکل اصلی آن است. از بین رفتن خاصیت ارتجاعی پوست به عنوان الاستوز شناخته می شود. الاستوز باعث می شود که پوست به نظر آروم ، متلاشی یا چرمی
 فرار میکنم از این موقعیتتلاش های مصر و مکررش برای بوسیدنو همزمان زمزمه های "خیلی دوستت دارم"نه طاقت ماندن دارم و نه پای رفتننه اینجانه آنجامعجزه لازم دارم................تو قرار بود معجزه کنی واسم، معجزه ای به اندازه ی بزرگیتپس چرا بدتر کردی
........      
دیگه نمیتونم حتی ببوسمشیه چیز خیلی کوچیکیا شایدم بزرگمتاسفمواسه انقدر بد بودنمواسه قدرتو ندونستنبه خدا نمیدونم باید چکار کنمخیلی متاسفم واسه همه چیزواسه بودنم تو زندگیت...............جهان من آشوب است
* بعد از کلی درد کشیدن می‌تونم بگم که خوب شدنه حالمو فقط در تموم شدن این رابطه می‌بینیم!
* به جرعت می‌تونم بگم که پشیمونم ازینکه برگشتنش رو قبول کردم!
* قرار بود با برگشتنش حال اونو خوب کنیم.. قرار نبود همه چی بدتر بشه..
* البته شاید هم اون بین تمام درگیریهاش، که من هنوزم نمی‌دونم دقیقا چی هستن، این بدتر شدن رو حس نمی‌کنه.. و من واقعا نمی‌دونم اینو چجوری بهش بفهمونم⁦‍♀️⁩
* و خیلی چیزای دیگه که تو مغزم گره خوردنو نمی‌دونم چجوری از هم بازشون ک
* بعد از کلی درد کشیدن می‌تونم بگم که خوب شدنه حالمو فقط در تموم شدن این رابطه می‌بینیم!
* به جرعت می‌تونم بگم که پشیمونم ازینکه برگشتنش رو قبول کردم!
* قرار بود با برگشتنش حال اونو خوب کنیم.. قرار نبود همه چی بدتر بشه..
* البته شاید هم اون بین تمام درگیریهاش، که من هنوزم نمی‌دونم دقیقا چی هستن، این بدتر شدن رو حس نمی‌کنه.. و من واقعا نمی‌دونم اینو چجوری بهش بفهمونم⁦‍♀️⁩
* و خیلی چیزای دیگه که تو مغزم گره خوردنو نمی‌دونم چجوری از هم بازشون ک
حالم بد بود و کلی گریه کردم.چشمام خیلی درد میکرد.گفتم میخوابم فردا که چشمام خوب شد میخونم.
تموم شب کابوس دیدم و یادمه توی خواب فقط داشتم گریه میکردم.صبح با یه چشم درد بدتر از دیشب بیدار شدم.
همه بچه ها برگشتن خونشون اما ما هنوز درس و بخش و امتحان داریم و فقط یک هفته فرجه داریم که اونم بیشترش برای امتحان سنگین اول میره!دلم خونمونو میخواد.دوماه و نیمه که برنگشتم.بدجور خستمدیگه از آدما... 
+این روزا حال دلم خیلی ناخوشه.اگه حال دل شما هم خوش نیست نخو
هیچ کس آرزو نمی کند که در یک صندلی دنج بنشیند ، روی لیوان داغ بخار قهوه خشن ، ترش و سوخته بنشیند. اگر خود را تعجب کرده اید که چرا قهوه شما بد است ، دیگر تعجب نکنید. این احتمالا به نوبه خود بدتر می شود زیرا سازنده قهوه شما کثیف است.اما ما فقط در مورد چند زمین قهوه ولگرد و کمی ساخت آب سخت صحبت نمی کنیم. وای نه. این خیلی بدتر از این خود را آماده کنید.
ادامه مطلب
 
♫♫
صدای خنده هات هنوز توی گوشمه
عطری که میزنی هنوز رو لباسیه که میپوشمه
دیگه بدونِ من یه قدمم بر ندار
یه چیزی بت میگم این دفعه رو نه نیار
هر بار این درو ، محکم نبند نرو
این چشمای ترو نکن تو بدتر و

نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  numbermusic  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
 ، محکم نبند نرو
این چشمای ترو نکن تو بدتر و
نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
 بدون تو بدون از این زندگی سیرم
به ج
 
♫♫
صدای خنده هات هنوز توی گوشمه
عطری که میزنی هنوز رو لباسیه که میپوشمه
♫♫
دیگه بدونِ من یه قدمم بر ندار
یه چیزی بت میگم این دفعه رو نه نیار
هر بار این درو ، محکم نبند نرو
♫♫
این چشمای ترو نکن تو بدتر و
نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
 ، محکم نبند نرو
♫♫
این چشمای ترو نکن تو بدتر و
نفسم میبره ، دلِ من دلخوره
بی تو از دلهره ، هر دقیقه ش پره
♫   ♫   ♫   ♫
♫   ♫  onemovies  ♫   ♫
♫   ♫   ♫   ♫
 بدون تو بدون از این زندگی س
 
◀ تیغ به خفیه میخورم آه نهفته میکنم گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان ▶
 
دیگه چن وقته ناراحت نمیشم؛ یعنی خیلی ناراحت میشم.
خب خیلی سخته بخوای هر روز فکرا کلیشه ای رو تو بشقاب فلزی زنگ زده
میل کنی ولی اینم مثل چیزا دیگه برام عادی شده 
نه عادت نکردم بهش فقط بی تفاوتم اون خنده متمایل به چپ صورتم رو بهش نشون میدم
تصمیم گرفتم یکم بدتر بشم،در واقع بدتر نفس بکشم.
ادامه مطلب
در میان سرداران مثلی هست که می گوید:
«قبل از اولین حرکت، بهتر است صبر کنید و خوب اوضاع را بررسی کنید.
قبل از یک متر پیشروی بهتر است هزار متر عقب نشینی کنید.»
این یعنی پیشروی بدون جلو رفتن
و عقب راندن بدون استفاده از ابزار جنگی.
هیچ شکستی بدتر از دست کم گرفتن دشمنتان نیست.
دست کم گرفتن دشمن یعنی این که تصور کنیم او بد است؛
به این ترتیب سه گنج خود را نادیده می گیرید
و به دشمن خویش تبدیل می شوید.
وقتی دو نیروی قوی رودرروی هم قرار می گیرند،
پیروزی از
وقتی داشتم توصیف میکردم اون دنیا برم قراره خدا چطوری حالمو بگیره کلی غش غش خندیدم
اونجا بود که خنده من از گریه غم انگیز تره...
کار از غم انگیز بودن گذشته...
منِ فراری تسلیمِ مرگ شدم... منتظز وقتشم و ببینم چی میشه...
تو این دنیا که دیگه رنگِ خوشی رو نمیبینم ... چه ۲۰ سالِ الان ...
چه ۳۰ سالگیم...
فقط اوضاع بدتر میشه بدتر میشه بدتررر....‌کیه که ببینه کمک کنه....
چقد دلم میخواد قلبم وایسه از این همه بی رحمی....من حتی نمیتونم دردمو برای کسی بگم...  خیلی سخته سکو
باید قبول کنیم
که روزی بخاطر هیچ کدام از کارهایی که الان محدودیم شکر نکردیم ، حتی توجهی هم نداشتیم 
در کنار هم شانه به شانه قدم زدیم ، خندیدیم و دست در دست هم گره کردیم و حال خوبمان شکر نکردیم 
وسپس محکوم به سایه به سایه راه رفتن و فقط نگاه کردن به یکدیگریم البته این تا قبل از آن بود که حتی شکر همین جریان را هم به جا آوریم و فقط گله کردیم که مگر میشود کار و زندگی را تعطیل کرد
و حال تصویر هم را از پشت قاب و صدایی که دلتنگی را فریاد میزند
نکند که به
-چه بَد عیدی شد این
از صد عزا بدتر، چه بد عیدی
همانکه گفته بودم
بی تو خواهد شد، همان! دیدی؟
مبارکباد می‌گویند و می‌خندم به تلخواری
که باغم گشته بشقابی، بهارم سبزه‌ی عیدی
نهال ریشه سوزم را چه حاصل از بهار، آخر؟
گرفتم سبز شد در باغتان هم سروی و بیدی
گرفتم روز هم نو شد چه خواهد داد این نوروز؟
به من، یا هر زمان فرسود چون من کهنه نومیدی
به روز خویش شب می‌گویم و بدتر که جز با تو
توافق نیست آفاق مرا با هیچ خورشیدی
در کار رفتن نبودم. رفتن کار من نبود.. با نوایی که زمزمه گوشم شده بود و دلی که در کار فرمان من نبود. راهی شدم، نه بدان سان که باد می‌شود و در شورش رفتن‌اش شاخه‌ها به رقص در می آیند.. نه چنان که آب بر سنگ‌ها روان می‌شود و شتاب می‌کند بر زمین.. راهی شدم به مقصد نا معلوم با دلی در کار خود.. ترس ماندن و شتاب پاها در هم شدند. در رفتن من پروانه بال بر صورت شمع نکوبید.رفتن من نوید رنج خورشید مقابل نبود. زمان همان همیشگی همیشگی بود و زمین تنها به چرخ بی قرار
دو سال پیش در حرم امام رضا موقع تحویل سال با هم و با همه ی دیگرانی که آنجا بودند دعای تحویل سال را بلند خواندیم. صدایت را می شنیدم که می گفتی «حول حالنا الی احسن الحال».. دلم برایت می رفت که باید این را از روی ویلچر بخوانی.. وقتی بوسیدمت به این فکر کردم که سال دیگر هستی یا رفتی؟ بودی. اما روی تخت، بی حال و ناهوشیار.. فکر کردم سال بعد چطور؟ وقتی حالا این قدر بدحالی، سال بعد، بدتر بودن چه شکلی است؟ 
حالا می دانم چه شکلی است. امسال که بیاید از همیشه به
تعداد زیادی از مسافران در خروجی شهر ها، خصوصا تهران، در صف طویلی هستند!
تعدادی دیگر، بخاطر فرار ار کرونا با نوشیدن الکل، جان خود را از دست دادند!
تعدادی دیگر اما ، با حماقت مثلا مقدس خود درب ورودی حرم مطهر را می شکنند!
کرونا دیر یا زود، رخت خواهد بست اما با این جماعت کج فهم ،کم اطلاع ، مدعی، و بدتر از همه بدتر تاثیر پذیر از رسانه های معاند، چکار باید کرد؟!
 
بسم رب الحسن (ع)
 
چند سال پیش یه مطلب در یکی از وب ها خوندم با مضمونِ :
هرکس یک بار کربلا بره، دیگه نمیتونه سال های بعد نره...
 
رفتم و نظر گذاشتم با مضمونِ : خوش به حالتون که شما حداقل یبار کربلا رفتید..ولی حال همه ی اونایی که تا حالا نرفتن کربلا بدتر از حال کسایی هست که کربلا رفتن...
 
صاحب وبلاگ جوابمو داد : ان شاء الله قسمتتون بشه...وقتی قسمتتون شد میفهمید که چی میگم
 
_______________
پ.ن 1 : به حرف ایشون رسیدم
2 هفته است از کربلا برگشتم ولی همچنان دلتنگی ا
اگه تو خونه گرم و نرم تون نشستین و شب میتونین با آرامش بخوابین
بدونین یه گوشه ی این خراب شده
یه دختره ی بدبخت هست که فردا دوتا اختصاصی باهم امتحان داره و باید تا صبح بیدار بمونه
و از بی شامی و گشنگی هم افتاده به سق زدن بیسکوئیت هایی که تو پک های اتوبوس بهش دادن :/

پی نوشت: بدتر از همه ی اینام ل ای که امشب قفلی زده به رو مخ من رژه رفتن و الاناس که برم جرررش بدم :/
(سبزا منم )
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
بسم الله الرحمن الرحیم
دور زندگی می کنیم، از همه ی خانواده
دیشب وقتی پدربزرگ و مامان جون و خاله هات داشتن با دخترک خداحافظی می کردن.
می گفت منم میخوام بیام گچساران
بهش می گفتن مامان نمیاد ها!
می گفت چرا میاد
شب که توی گهواره تکونش می ئادم باهام اتمام حجت می کرد که من فردا می خوام با پدر بزرگ و مامان جون و مامان ع برم گچساران
صبح بعد از نماز صبح راه افتادن همه و رفتن
دخترک توی گهواره خواااب...
چقدر ئل مامان جون و پدربزرگ نرفته براش تنگ شده بود
چقد
- از دوستای زهرا؟
+ آره، ورودی 92 مهندسی پزشکی بودن دیگه.
-ف******ک
+هم ورودی بودن
- هعییی، دارم فکر می‌کنم اگه از بچه‌های ما بود چقدر حالمون بد می‌شد.
+ حتی الان هم که نیست حالم بده
- آره. چقد اتفاق تو چند روز!
+ خسته شدم دیگه
- واای! شت! اصلا نمی‌تونم تمرکز کنم
+منم
-اتفاق پشت اتفاق
+حتی وقتی به این فکر می‌کنم که ببین شرایطو، بخون تو باید بری هم حالم بد میشه
+ چرا نمیشه همینجا مثل آدم زندگی کرد؟
- رفاه حنی 0 هم نیست. زیر 0عه. جبر جغرافیایی وجود داره، میبین
 
یه سری کارها هستند که نیاز به بیرون رفتن ضروری از منزل دارند.
اگه تو این روزا خواستید برید بیرون یه سری نکات هستند که باید رعایت کنید.
یه ویدئو واستون آماده کردیم که میتونه بهتون کمک کنه که کمتر به ویروس آلوده شین.
 
نکات ضروری بیرون رفتن از منزل
هیچ چیز بدتر از سندی پر از اشتباهات املایی نیست. این قابلیت اطمینان از سند شما را کاهش می دهد. با این حال ، جستجوی دستی برای خطاهای املایی در یک سند عظیم نیز یک کار بسیار دلهره آور است. بنابراین آیا ما گزینه ای داریم که می تواند خطاهای املایی را به سرعت و …The post چگونه خطاهای املایی را از سند خود حذف کنیم؟ appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/3d6gcd2
مشاهده مطلب در کانال
ذات رفتن دلهره آوره است؛ مضاف برآن مقصدت هم معلوم نباشد. صبح برمیخیزی بی هیچ برنامه ای، شب خودت را درحال میابی که مشغول کوله بستن هستی، برای رفتن، برای جاری شدن. سر به سنگ زدن هایم بیشتر شده است، مقصدهایم نامعلوم تر. فردا را نمیدانم چشم هایم چه منظره ای میبیند شاید یک دشت شاید یک مه شاید هم یک دره. هر روز در رفتن زندگی کردن اما کار من نیست من نمیتوانم هر روز جاری شوم. برای جاری شدن باید بین مبدا و مقصد اختلاف پتانسیل برقرار باشد پس سکون هم جزئی
یکی از دوستان همکار فرستاده بود که برین تو سامانه  salamat.gov.ir و تو طرح غربالگری کرونا شرکت کنید.من شرکت کردم. کد ملی می خواست و بعد هم مشخصات و آدرس اینا رو نشون داد.چند تا سوال داشت درباره همین علائم کرونا من سرفه خشک رو تیک زدم.بعد هم پیام داد که شما نیاز به استراحت و مراقبت دارید و اگر حالتون بدتر شد و تنگی نفس و گلودرد و تب اینا داشتین مراجعه کنین به مراکز درمانی..
تو استان ما این چند روزه میگن خیلی شیوع زیاد شده و ترس همه رو زیاد کرده..
من تقریب
اوضاع می توانست از این هم بدتر باشد. اگر هیچوقت با گربه ام آشنا نمی شدم، اگر هیچ وقت نمی نوشتم، اگر تحت تاثیر آدم های اطرافم تمام وقتم را به فیلم دیدن می گذراندم، (فیلم دیدن چیز بدی نیست اما علاقه ی من نیست حقیقتا.) اگر نرمالو نبودم، اگر لذت کتاب خواندن یواشکی را درک نمی کردم، اگر نایاب و دست نیافتنی ام را نداشتم، اگر به زور خواهرم باشگاه نمی رفتم، اگر عزمم را جزم نمی کردم برای وبلاگ زدن، اگر خیلی از آدم های اضافه را حذف نمی کردم، اگر خودم نبودم
نمی توانم بنویسم. اینکه نوشتنم را با این جمله آغاز کرده ام یعنی انگار دارم خودم را گول می زنم تا چشمه ی نوشتنم را بجوشانم. نباید به جمله بندی و حتی انسجام مفاهیم متنم فکر کنم و فقط باید بنویسم. یک چیزی در مایه های تداعی آزاد. چند لحظه ای مکث می کنم. دیگر نمی توانم از او یا از این روز ها که می گذرد بنویسم. نمی توانم. یک ماه دیگر این موضوع باید ادامه داشته باشد و من در این یک ماه چه کنم. قبلا ذهنم را به چیز دیگری مشغول می کردم. کار، فیلم، کتاب، کلاس ها
 رفتن 
چه فعل دردناکی !!!اما من  میخوام چشمانم را ببندم و طوری دیگر نگاه کنم 
دوباره نگاه کنم و رفتن ...چه با ارزش میشود وقتی بروی از خاطره ایی . نگاهی . از ادمی 
از ادمی که تو را نمیخوادیه جایی از زندگی . رفتن قشنگ میشه . اونجایی که یه نفر میخواد که دیگه نخوادتاون وقت رفتنت غوغا میکنه رفتن وقتی به دل میشینه که انتظاراتتو از ادما کم کنی و بری
جایی نباشی که اولویت نیستی و تنها یه گزینه ایی
گاهی باید برای رفتن جون داد . اون وقته که به بودنت احترام گذ
اوضاع می توانست از این هم بدتر باشد. اگر هیچوقت با گربه ام آشنا نمی شدم، اگر هیچ وقت نمی نوشتم، اگر تحت تاثیر آدم های اطرافم تمام وقتم را به فیلم دیدن می گذراندم، (فیلم دیدن چیز بدی نیست اما علاقه ی من نیست حقیقتا.) اگر نرمالو نبودم، اگر لذت کتاب خواندن یواشکی را درک نمی کردم، اگر نایاب و دست نیافتنی ام را نداشتم، اگر به زور خواهرم باشگاه نمی رفتم، اگر عزمم را جزم نمی کردم برای وبلاگ زدن، اگر خیلی از آدم های اضافه را حذف نمی کردم، اگر خودم نبودم
دو جلسه‌ است که گل‌پسر کلاس نرفته.
خواستم بهش فشار نیارم و نبردمش اما ناراحتیم رو بروز دادم.
همیشه یک خوراکی برای کلاسشون میذاشتم و تو این دو جلسه برای پسرک گذاشتم و به گل‌پسر ندادم. گفتم این خوراکی برای کلاسه. اگه میری سرِ کلاس میتونی خوراکی ببری.
خب از این بابت باعث شد دو سه بار تو کلِ این دو روز بگه میخوام برم کلاس. ولی خب نمیشد ببرمش. پنج دقیقه مونده به انتهای کلاس یا در نقاط دور از اونجا اینو میگفت.
امروز هم کلاس نرفت و منم نذاشتم خوراکی
بسم رب الحسن (ع)
 
چند سال پیش یه مطلب در یکی از وب ها خوندم با مضمونِ :
هرکس یک بار کربلا بره، دیگه نمیتونه سال های بعد نره...
 
رفتم و نظر گذاشتم با مضمونِ : خوش به حالتون که شما حداقل یبار کربلا رفتید..ولی حال همه ی اونایی که تا حالا نرفتن کربلا بدتر از حال کسایی هست که کربلا رفتن...
 
صاحب وبلاگ جوابمو داد : ان شاء الله قسمتتون بشه...وقتی قسمتتون شد میفهمید که چی میگم
 
_______________
پ.ن 1 : به حرف ایشون رسیدم
2 هفته است از کربلا برگشتم ولی همچنان دلتنگی ا
ایا سربازی رفتن خوب است یا بد؟؟ایا سربازی رفتن سخت است یانه؟
دوست عزیز بهترین مثال برای این سوال این است که بگوییم ایا امپول زدن خوب است یا نه و یا ایا حامله شدن خوب است یا نه؟؟؟
واقعیت. سربازی رفتن از جهت ایجاد امنیت و صلح برای کشور بسیار امری مهم است .
و در ان شما باید 2 سال به جسم و روح خود سختی دهید و ممکن است در این دو سال کار نکنید و این دو سال را کاملا از دست دهید .
خدمت سربازی سخت و طاقت فرسا است و حتی ممکن است تا تمام شدنش صد بار جونتان به لب
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
آنچه تحقیقات درباره بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی می گوید:
مواد معدنی موجود در بدن، مواد خام ضروری برای ایجاد اتصالات مغزی هستند. یکی از دلایل اینکه بعضی از کودکان زودتر از دیگران سینه خیز و راه رفتن را می آموزند، این است که مواد معدنی مورد نیاز دوران رشد خود را زودتر می سازند....برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید...
بازی سینه خیز رفتن به طرف اسباب بازی
عجیبه.نمی‌دونم چرا این روزا انقدر نگران همه‌چیزم. نمی‌دونم چی باعث می‌شه اینقدر ناآروم و بی‌قرار باشم.برای خودم نگرانم. برای خیلی از دیگران هم. احساس بی‌ثباتی نسبت به آینده دارم. احساس گناه نسبت به گذشته.چرا اینقدر این دو تا رو می‌نویسم؟ حس ترس از آینده و حس گناه از گذشته... واقعا اگه منطقی نگاه کنیم من نه اونقدر گناه‌کارم و نه اونقدر ناآگاه از آینده. پس چی باعث می‌شه اینقدر نگران باشم؟
فکر می‌کنم مثل کسی‌ شدم که روی یه پل چوبی راه می‌‌
بازی رفتن به پارک با کودک
آنچه تحقیقات درباره بازی رفتن به پارک با کودک می گوید:
برای کمک به رشد مغزی یک کودک، باید او را در محیط های محرک و غنی از نظر عاطفی و فکری غرق کنید.
این بازی مهارت های زبانی کودک را تکامل می دهد...برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک زیر کلیک نمایید..
بازی رفتن به پارک با کودک
بابا میگه : گُر اینترنتین باغلیب لَه گور نه طز یاتلار 
من اصلا به هیچ ورم نیس که نت بستن چون خودم واسه همچین روز های آماده کردم . حتی واسه خیلی بدتر از این مثلا اون دی ماه لعنتی که قرار  سر برسه . هر چی که فک میکنم عقلم جای بند نمیده یه سری آدم بدون هویت دارن واسمون تصمیم میگرین . دیدی یه وقتی یه سری آدم ها هستن یه دفعی تصمیم میگیرن یه حرکت فوق انقلابی بزنن بدون هیچ بررسی . بعدش فقط گند میزنن . من نه  چپی هستم و نه راستی . من فقط چند سالی هستش که حوصل
نمیدونم چمه...
واسه شما هم پیش میاد یه لحظه ای حس کنین ...که نه خودتون و نه بقیه هیچ کاری واسه بهبود خودتون نکردین؟
امشب این شکلیم!
حس میکنم تو نکبت دست و پا میزنم...نکبتی که دست و پا زدن بدتر فرو میبرتت و از همه بدتر هیچ کس هم نیس که از اون نکبت بیرونت بیاره ..
هیچ وقت این شرایطو دوست نداشتم...
این شرایط تنهایی رو ...که نه تنها بقیه برات کاری نمیکنن بلکه خودتم هیچ کاری برای بهتر شدن شرایط نمیکنی ...
حس میکنی داری خودتو فرو میکنی تو قیر داغ و هیچ کس کمکت
عجیبه.نمی‌دونم چرا این روزا انقدر نگران همه‌چیزم. نمی‌دونم چی باعث می‌شه اینقدر ناآروم و بی‌قرار باشم. (آهان به خاطر فلان چیز؟ بی تاثیر نیس ولی خب that may not be all the thing)برای خودم نگرانم. برای خیلی از دیگران هم. احساس بی‌ثباتی نسبت به آینده دارم. احساس گناه نسبت به گذشته.چرا اینقدر این دو تا رو می‌نویسم؟ حس ترس از آینده و حس گناه از گذشته... واقعا اگه منطقی نگاه کنیم من نه اونقدر گناه‌کارم و نه اونقدر ناآگاه از آینده. پس چی باعث می‌شه اینقدر نگر
در وبلاگم عمیقا احساس خلا و خطر و ناامنی میکنم نمی توانم اینجوری بپذیرمش..چیزی کم دارد و یا زیاد دارد! میدانم چه کم یا زیاد دارد اما نمی دانم باید چگونه قلب مشکل را هدف بگیرم..این وبلاگ من نیست!دیگر احساس تعلق به ان ندارم! مدتی میشود دیگر در بیان راحت نیستم(درست از همان موقعی که ان کلاغ های مسخره پایشان به وبم باز شد!همان عکس ابی را میگویم هیچ وقت با رنگ ابی ابم در یک جوب نرفته ..هیچ وقت!) ..وبلاگ من باید بی روح باشد ..دیگر محیطش سرد و خسته کننده و
زخم یا زخم که زمان بیشتری برای درمان دارد می‌تواند نشان‌دهنده بیماری زمینه‌ای مانند دیابت باشد که تاثیر مستقیم بر توانایی بدن در التیام زخم دارد . دیابت پاسخ مستقیم به ناتوانی موجود در تولید یا استفاده از انسولین است . انسولین هورمونی است که می‌تواند گلوکز , یا شکر را به انرژی تبدیل کند . این امر تاثیر مستقیمی بر توانایی بدن در التیام زخم دارد .
زخم‌ها در بیماران مبتلا به دیابت نه تنها به آهستگی التیام می‌یابند بلکه پتانسیل بیشتری برای ب
احمد سعیدی من پایم
دانلود آهنگ جدید احمد سعیدی به نام من پایم
Ahmad Saeedi - Man Payam
+ متن ترانه من پایم از احمد سعیدی
کی میتونه مثل من / عاشق چشات بشه
دیوونه این دیوونه / بدون چشات چشه

متن ترانه احمد سعیدی به نام من پایم
کی میتونه مثل منعاشق چشات بشهدیوونه این دیوونهبدون چشات چشهمیدونم میدونیم میدونن همه ی عالمکه اگه نباشی بدجوری بد میشه حالممن پایه ام هرچی تو بگی لب تر کنهمینجوریش روانیتم و حالا هی بدتر کنهی نگو بهم زنگ زدناتو کمتر کنمن پایه ام
چهارمین ترم است که به خودم قول میدهم معدلم خوب شود اما هربار بدتر و بدتر میشود انگار که قرار نیست هیچوقت طعم دانشجوى زرنگ بودن را بچشم. در طول ترم به سختى تلاش میکنم. کارگاه هایم را بدون غیبت و با جلسات اضافى میروم. هنوز میزى که درست میکنم تمام نشده. میترسم استادمان به کسانى که چندتاام دى اف برش زده اند که انرا هم خودشان برش نزده اند نمره ى بیشترى دهد. هربار که یاد بدبختى هایى که این ترم در کارگاه کشیده ام میافتم به خودم فحش میدهم که چرا همیشه س
2590 - «شهرام همایون» کلاه‌بردار فراری و اپوزیسیون ساکن لس‌آنجلس، چند روز پس از مصاحبه «ربع پهلوی» با شبکه سعودی «ایران اینترنشنال»، با اذعان به مواضع ضدایرانی شبکه‌های وابسته به رژیم سعودی، گفت:‌ “شرم بر کسانی که یک لحظه شبکه‌های وابسته به سعودی را می‌بینند. تماشای این شبکه‌ها از فاحشگی بدتر است”به گفته رسانه‌ها، «ربع پهلوی» چندی پیش برای حضور در یکی از برنامه‌های شبکه سعودی «ایران اینترنشنال» مبلغ 300 هزار دلار دریافت کرده بود.لینک
به گمانم کسی که اولین‌بار سلول انفرادی را در زندان‌ تدارک دید، خوب می‌دانست آدمی برای زنده‌ماندن، به جهان بیرون از خودش نیاز دارد و تنهاماندن در یک چهاردیواری برایش از هر عذاب و شکنجه‌ای بدتر است. این مسئله را ما خوب می‌فهمیم؛ ما که مدتی‌ است به‌خاطر وجود یک ویروس لاکردار، مجبوریم تمام‌وقت یا دست کم ساعت‌های زیادی را در خانه بمانیم. فیلم می‌بینیم، کتاب می‌خوانیم، آهنگ گوش می‌کنیم، می‌رقصیم، ورزش می‌کنیم، ساز تمرین می‌کنیم یا می
درمان‌های خانگی پاشنه پای ترک خورده
«سال‌هاست کف پایم به‌خصوص در نواحی پاشنه دچار خشکی و ترک پوست است. مدام کف پایم را مرطوب کرده‌ام اما نتیجه نگرفته‌ام. ظاهر پوستم خیلی بدشکل و دلخراش 
است و تازگی‌ها بدتر هم شده و همیشه باید پاشنه پایم را پنهان کنم. بدتر اینکه اخیرا شکاف‌های عمیقی در پاشنه پاهایم ایجاد شده که گاهی خودبخود خون الود و دردناک 
می‌شود. لطفا مشکلم را با متخصصان پوست مطرح کنید تا راه چاره‌ای پیدا شود.» در این مقاله علل و راه
 
گاهی خودمون، عاملِ این هستیم که در کنج بنشینیم
 
و از زمین و زمان بهمون فشار وارد بشه و ...
 
گاهی خودمون هستیم که با رعایت نکردنِ محدودیت ها
 
و خطوط قرمز و نارنجیِ شخصیتِ
 
خودمون ، باعث میشیم که بقیه از خطِ قرمز ها هم فراتر بروند
 
و فکرِ ما رو مشغول کنن.
 
این خودِ ما هستیم .
 
یک فردِ منحصر بفردِ مستقلِ کامل .
 
که برای زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعیمون تصمیم های
 
اساسی و پایه ای میگیریم .
 
از دانشگاه رفتن گرفته تا ازدواج ،که مهمترین تص
بعله، فوقع ما وقع، پس شد آنچه شد :) 
دوباره موسم رفتن به خوابگاه رسید. خوابگاه جدید، همون قدر که قبلی خوب و تمیز و درست و حسابی بود؛ خیلی پکیده و درب و داغونه و البته دور از دانشگاه که تنها مسیر مناسب، پیاده رویه. و از همه چیز بدتر اینه که باید همزیستی مسالمت آمیز داشته باشم با جانوران زبان آدم نفهم، اعم از: سوسک و مارمولک و گربه که در اتاق ها و راهرو ها رویت شده و علاوه بر اونها، هم اتاقی ها. گاهی تحمل کردن این شرایط برام خیلی سخت و آزاردهند
یاد خرداد سال گذشته افتادم .... من قدرت نمایی میکردم  .... مخاطب این قدرت نمایی خودم بودم ، نشون بدم وقتی برای اولین بار بدون دخالت کسی برای زندگیم تصمیم گرفتم میتونم ..... 
دادگاه رفتنام با کلید خوردن نیمه اول پژوهشم و به اوج رسیدنش و ترم آخر بودنم  همشون تو همین ماه بود .....دادگاه ،اداره بهزیستی برای مجوز،اداره آموزش و پرورش برای رفتن به مدارس ، رفتن به مراکز توانبخشی برای گرفتن چند تا نمونه بیشتر ،هماهنگ کردن بچه ها و در آخر دردسرای ترم آخر دان
دو روزه دست چپم بسیار درد میکنه، از نیمه ی چپ گردنم شروع میشه و تا آرنجم تیر می کشه. شونه ام مخصوصا خیلی درد میکنه و واقعا نمی دونم چشه. یکی از شدیدترین دردای عمرم بعد از سردرد همیشگی و گلودرد پارساله. دیروز یه نوافن خوردم و یکم بهتر شد ولی تو بازار در حال امتحان کردن زیپ چمدون و کوله، زیپ رو محکم کشیدم و دوباره درد گرفت. کلا فرق نمی کنه، هم تیزاتیدین خوردم خم نوافن، حتی پماد ایبوپروفن هم زدم ولی بیشتر از دو ساعت دووم نمیارن هیچ کدوم. خلاصه که خ
جفری بعد از اینکه برگشت، چند روز خسته و گرسنه بود ولی خب داشت بهتر می شد. ولی دوباره در عرض یک روز کلی وزن کم کرد و همه بیماری هاش یه صورت خیلی شدیدی نمایان شد. دامپزشکش گفته بود خیلی دیگه دوام نمیاره و داره درد میکشه. از امروز تعطیلات زمستانی مدرسه شروع شده و قرار بود، امروز ببرنش پیش دامپزشک که بهش آمپولی بزنه و همه چی تموم بشه :(
دیروز صبح که من می خواستم بیام دانشگاه با جنی حرف زدیم و دیدیم که جفری حالش خیلی بده و از دیروزش هم اصلا غذا نخورده
جفری بعد از اینکه برگشت، چند روز خسته و گرسنه بود ولی خب داشت بهتر می شد. ولی دوباره در عرض یک روز کلی وزن کم کرد و همه بیماری هاش یه صورت خیلی شدیدی نمایان شد. دامپزشکش گفته بود خیلی دیگه دوام نمیاره و داره درد میکشه. از امروز تعطیلات زمستانی مدرسه شروع شده و قرار بود، امروز ببرنش پیش دامپزشک که بهش آمپولی بزنه و همه چی تموم بشه :(
دیروز صبح که من می خواستم بیام دانشگاه با جنی حرف زدیم و دیدیم که جفری حالش خیلی بده و از دیروزش هم اصلا غذا نخورده
زمین هایی که در نتیجه پایین رفتن سطح آب یا هر نوع جریان آب در کرانه های دریاها و دریاچه ها و جزایر ای در نتیجه پایین رفتن آب یا خشک شدن تالاب ها ظاهر و یاایجاد می شوند، به موجب بند الف ماده یک قانون اراضی مستحدثه ساحلی، اراضی مستحدثه نام گرفته است. این تعریف، زمین هایی را در بر می گیرد که در اثر فعل وانفعالات طبیعی ناشی از پایین رفتن تدریجی سطح آب و اثرامواج و غیره به مرور از دریا جدا می شوند
سلام
دختری ٢١ ساله هستم، به دلیل دعواهای پدر و مادرم یه وقت هایی ترس عجیبی از ازدواج دارم و شدیدا فکرم رو مشغول میکنه این موضوع، چون با کسی در ارتباطم و به هم دیگه علاقه مندیم و قصدمون ازدواجه.، از همین جا معذرت میخوام اگه متنم خیلی طولانیه ولی مجبورم کامل توضیح بدم.
دعواهای خونه ی ما معمولا با مسائل خیلی جزئی و در حقیقت چرت شروع میشه یا آدم های از نظر من بی ارزش (خانواده پدریم) و کارهایی که تو گذشته کردن و ...
مادرم جوش میاره و بحث میکنه و پدرم
خب برای من غیرقابل تصور بود قبل قرنطینه که همین مترو به دانشگاه رفتن و یا یک غذا بیرون یا یک پاساژگردی و خرید و یا خونه فامیل رفتن چقد میتونه حالمو خوب کنه و الان با اینکه به صورت مجازی تقریبا همشو دارم ولی واقعا مث قبل نیست 
خب تقریبا دو سال گذشت.یادتان هست چقدر می گفتیم" رای ندهید" ؟!
جواب می آمد" انتخاب بین بد و‌بدتر است" فرانسه را مثال می زدید و می گفتید "این ها که فرانسوی هستند بین بد و بدتر دارند انتخاب میکنند".یادتان هست که هر چهار سال یکبار سیاست مدار میشدید و در توییتر و‌اینستا و‌ وبلاگ هایتان پست دعوت به انتخاب بهتر میگذاشتید؟!یادتان هست که چقدر گفتیم سگ زرد برادر شغال هست ؟!چقدر گفتیم اصلاحات فقط سوپاپ اطمینان رژیم اند ؟! یادتان هست که با انگشت رنگی سلفی
 
◀ تیغ به خفیه میخورم آه نهفته میکنم گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان ▶
 
دیگه چن وقته ناراحت نمیشم؛ یعنی خیلی ناراحت میشم.
خب خیلی سخته بخوای هر روز فکرا کلیشه ای رو تو بشقاب فلزی زنگ زده
میل کنی ولی اینم مثل چیزا دیگه برام عادی شده 
نه عادت نکردم بهش فقط بی تفاوتم اون خنده متمایل به چپ صورتم رو بهش نشون میدم
تصمیم گرفتم یکم بدتر بشم،در واقع بدتر نفس بکشم.
شاید همه چی عوض بشه ولی فکر نمیکنم به نفع من باشه یا حداقل این یکی ابدی میمونه
شاید هیچ
بسم الله
 
گاهی یاد صدای صبح گاهی گنجشک های چنارهای خیابان های شهدا و شاهد می افتم...سیل عظیم جمعیت گنجشک ها روی درخت های چنار بلند... صدای جمعیت گنجشک های در تکاپوی جمع کردن دانه ها...و درخت انگور حیاط خانه ی پدری در فصل بهار با برگ های تازه جوانه زده...و بدتر از آن یاد صبح گاه های روستای مختار و باغ های میوه کنار خانه قدیمی مرحوم پدر بزرگم...صبح گاه های روستا سرد و لذت بخش بود..یادش بخیر..
 
اینجا گاهی اتفاقی متوجه بارش باران می شویم.. حتی بالکن خان
 
همه چیزش مث حالت های معمول سرماخوردگیمه، الا این سوزش ریه که امروز تبدیل شده به درد سینه.
و اینکه من هیچ وقت سابقه مشکل ریوی تو بیماری هام نداشتم. حتی توی بیماری سخت چند ماه پیش که یه ماه زمین گیرم کرد.
اما چون باید برم بیمارستان و اونجا نداشته باشی هم میگیری، فعلا صبر میکنم ببینم اوضاع بدتر میشه یا نه.
برای خودم نگران نیستم، برای بقیه افرادی که ممکنه داشته باشن و معلوم نیست کی از کی حتی شاید گرفته باشه نگرانم. چون همه گروه پرخطرن و ریه ها و س
 
همه چیزش مث حالت های معمول سرماخوردگیمه، الا این سوزش ریه که امروز تبدیل شده به درد سینه.
و اینکه من هیچ وقت سابقه مشکل ریوی تو بیماری هام نداشتم. حتی توی بیماری سخت چند ماه پیش که یه ماه زمین گیرم کرد.
اما چون باید برم بیمارستان و اونجا نداشته باشی هم میگیری، فعلا صبر میکنم ببینم اوضاع بدتر میشه یا نه.
برای خودم نگران نیستم، برای بقیه افرادی که ممکنه داشته باشن و معلوم نیست کی از کی حتی شاید گرفته باشه نگرانم. چون همه گروه پرخطرن و ریه ها و س
 
همه چیزش مث حالت های معمول سرماخوردگیمه، الا این سوزش ریه که امروز تبدیل شده به درد سینه.
و اینکه من هیچ وقت سابقه مشکل ریوی تو بیماری هام نداشتم. حتی توی بیماری سخت چند ماه پیش که یه ماه زمین گیرم کرد.
اما چون باید برم بیمارستان و اونجا نداشته باشی هم میگیری، فعلا صبر میکنم ببینم اوضاع بدتر میشه یا نه.
برای خودم نگران نیستم، برای بقیه افرادی که ممکنه داشته باشن و معلوم نیست کی از کی حتی شاید گرفته باشه نگرانم. چون همه گروه پرخطرن و ریه ها و س
هر وقت به مشکلی برمی خوریم فکر می کنیم بدتر از این دیگر نیست. بدتر از این دیگه نمیشه، اولین جمله ای که به ذهنمون میاد! این فقط تا زمانی ترند می مونه که مشکل بعدی پیش بیاد و هیکلش از توی تاریکی زندگی عام بشری به روشنایی زندگی خصوصی ما وارد بشه. 
مثل هیولایی شاخ و دم دار با توجه ما بزرگ و بزرگتر میشه و هر چه عقب نشینی کنیم او پیشتر می آید تا زمانی که یه وجب جا بیشتر برایمان باقی نمی ماند و او بیشتر حجم زندگی مان را پر می کند. اینجاست که باید تصمیم گر
رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند از آدم بد اخلاق توبه نمى ‏پذیرد. عرض شد: اى رسول خدا، چرا؟ فرمودند: چون هرگاه از گناهى توبه کند در ورطه گناهى بدتر از آن که توبه کرده است مى ‏افتد.  اَبَى اللّه‏ُ لِصاحِبِ الْخُلْقِ السَّیِّى‏ءِ بِالتَّوبَةِ. فَقیلَ: یا رَسول اللّه‏ِ، وَ کَیْفَ ذلِکَ؟ قالَ: لاِنـَّهُ اِذا تابَ مِنْ ذَنـْبٍ وَقَعَ فى اَعْظَمَ مِنَ الذَّنـْبِ الّذى تابَ مِنْهُ؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 299، ح 12
+: تو واقعا نمی‌خوای بری اربعین؟
_: باید برم؟
+: نمی‌دونم. خودت چی فکر می‌کنی؟
_: نمی‌دونم چرا باید برم... این توضیحات و توصیفاتی که همه می‌گن قانعم نمی‌کنه. بدتر دلزده‌م می‌کنه. حس می‌کنم زیادی شلوغه. حس می‌کنم با هرکی برم قبلا رفته و لابد می‌خواد تو کل سفر، خاطرات سفر قبلیش رو تعریف کنه؛ «دو سال پیش که اومده بودیم تو این عمود یه اتفاقی افتاد که...»، «پارسال با یه زن و شوهر هندی آشنا شده بودم تو موکب فلان که...»، «سال اولی که اومده بودیم تو نجف
راه رفتن خوب است، همیشه خوب بوده است !همیشه به درد می‌خورد ...وقتی که فقیری و کرایۀ تاکسی گران تمام می‌شود.
وقتی که ثروتمندی و چربی‌های بدنت با راه رفتن آب می‌شود.
اگر بخواهی فکر کنی می‌توانی راه بروی،
اگر بخواهی از فکر خالی بشوی باز هم باید راه بروی ...!برای احساس کردن زندگی در شلوغی خیابان‌ها باید راه بروی
و برای از یاد بردن آزار و بی مهری مردم باز هم باید راه بروی ...!وقتی جوانی. وقتی پیری. وقتی هنوز بچه‌ای هر توقف یعنی یک چیز خوشمزه و و برای
آقا گناه جهنم، مهم نیست ( البته که خیلی مهمه).اما از اون به مراتب بدتر اینه که به رعایت تقوات غره میشی و فکر میکنی خبریه و برای خودت حق گناه قائل میشی. این قائل شدن بسیار پنهانی و مرموز در اعماق روح و جانت وجود داره وتو رو به سمت هلاکت میکشونه. میگی خوب این همه تقوا رعایت کردم، حالا ی گل هم بخوریم هیچی نیست! اون دقیقا لحظه ای که تو به پروردگارت غره میشی! خداوند در جواب ادمهای گوهی مثل تو میفرماید 
 
 وَ مَنْ جاهَدَ، فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِه
چهار دست و پا رفتن نوزادان
چهار دست و پا رفتن نوزاد، یکی از مراحل رشدی نوزادان است که در برخی از نوزادان اتفاق نمی‌افتد و کودک یکباره راه می‌رود. رعایت مسائل ایمنی در زمان چهار دست و پا رفتن
نوزاد، مانند محافظت از او در زمان سینه خیز رفتن و نشستن بسیار مهم است. در این مقاله نکات مهمی که والدین باید در این مورد بدانند، بیان شده است.
با اینکه نوزاد در چند هفته اول حرکاتی شبیه به خزیدن را از خود نشان می‌دهد با خروج بدن از وضعیت جنینی این حرکات مت
قبلا وقتی کسی می گفت که اعتماد به نفسم را از دست دادم هیچی نمی فهمیدم. اینکه فردی را در جایی که باید استفاده نکنند و از وی توقع بیجا داشته باشند باعث از بین رفتن اعتماد به نفسش می شود. 
اینکه فردی را با قصد و  نیت تحقیر کنند باعث از دست رفتن اعتماد به نفسش می شود. اینکه فردی ببیند نمی تواند با وجود تلاش و کوشش به جایی برسد باعث تخریب اعتماد به نفسش می شود.
اینکه در ایران باشی ولی ایرانی به حساب نیاورندت باعث از بین رفتن اعتماد به نفست می شود
 
وای چقد از عروسی رفتن بدم‌میاد ، وقتی فامیل دور باشه:/
اونم یه تالار مسخره....:/
‌کاش تهران کلی نزدیک ولایتمون‌بود:/
دلم‌تنگ میشه :(
با اینکه قراره دو هفته دیگه برگردیم...ولی کلن اومدن های هر رفتن سخت جیگر رو میسوزونه:(((
۱۵ فروردین ۹۸ ، ۲۳:۱۷
نباید یه طوری زندگی کنیم که نشه ازش یه قصه دراورد. آدمای زیادی اومدن و بدون اینکه یه قصه ی پر ملات بسازن، رفتن...  آدمای بی قصه بعد رفتن شون می میرن. باید قصه بشیم. قصه ی شبای بلندِ بچه ها. قصه ی شبای نگذشتنی ِ آدم بزرگای ِ درمونده. باید اون قصه ای بشیم که مامان بزرگ، بابابزرگا از تعریف کردنش واسه نوه هاشون لذت ببرن. لذت ببرن و همزمان آروم بغض کنن. بچه ها ولی بخندن و تو عالم بچگی شون هیچ وقت نفهمن که چرا بابا بزرگ، مامان بزرگ شون توی اون داستان
با رفتن برف، این برفتن مرت!...
مرد بهمن، که اگر بفهمند!... 
چشم به دختر بارفتن دارد و...
...برف بر تن من، مانده هنوز!...
چشمش چکه می‌کند و فرومی‌افتد چشم به کف... 
به برف، به گل...
به خاک...
تا به کف کفش رفتن!...
می‌روفم برف شانه‌ام را، و سوزنهای کاج را...
می‌لغزند و...
می‌چرخند... 
نه برفتار برگ و برف!... 
که به ثانیه شمار عجول!... 
و می‌افتند...
و حبه‌ای که فرو می‌سرد به سردی!... 
از گردن به میانگه دو کتف!... آب حبه‌ی برف...
و زیر پا... پررق پررق و قورروپ و قررپ!... 
از بین رفتن عشق یک تجربه مشترک است، شما یک فرد جدید را ملاقات می‌کنید و همه چیز خوب پیش می‌رود اما بعد از مدتی کوتاه شما را ترک می کند و متعجب خواهید شد که چه اشتباهی رخ داده است. شما تنها فردی نیستید که مدت طولانی با کسی آشنا شده اید و بعد او علاقه‌اش را از دست داده است.
عباراتی مثل “بی محلی” برای توضیح این تجربه ابداع شده‌اند. در زیر دلایل از بین رفتن ناگهانی علاقه افراد و پیشنهاداتی برای جلوگیری از وقوع دوباره آن ارائه شده است.
پیشنهاد م
اامام رضا علیه السلام خبر از فتنه ای داده اند که بدتر از فتنه ی دجال است. 
عن الحسن بن علی الخزاز قال : سمعت الرضا ( علیه السلام ) یقول : إن ممن ینتحل مودتنا أهل البیت من هو أشد فتنة على شیعتنا من الدجال ، فقلت : بماذا ؟ قال : بموالاة أعدائنا ، ومعاداة أولیائنا إنه إذا کان کذلک اختلط الحق بالباطل ، واشتبه الامر فلم یعرف مؤمن من منافق . (روایت صحیح السند از وسائل الشیعة ج16 ص179).
«برخی از کسانی که ادعای دوستی ما اهل بیت را دارند، فتنه ای بدتر از دجال بر
روزایی که پدرم درگیر کرونا بود.اقوام محبت داشتند و هر روز بهم زنگ میزدن،اکثر صحبت ها حول این محور بود که فلانی کرونا داشت و از دنیا رفتحتی برام ویس هایی میفرستادن که توش دکترا و پرستارا از مرگ براثر کرونا میگفتن و از اون بدتر توی هر تماس آمار مبتلاها و فوتی ها تکرار میشد و گاهی سن فوتی ها بولد میشد بیشتر اوقات جواب من این بود نه انشالله بخیر میگذره همه چیز درست میشه همه چیز بهتر میشه و بعد که تلفن رو قطع میکردم حتی ساعتها گریه میکردم.یادمه یک
اعتراف میکنم آدم ترسویی هستم. از فقدان و نبود می ترسم. سخت با موضوع کنار می آیم. شب های زیادی نمی خوابم و تا خودم را جمع و جور کنم طول می کشد.
روزهای زیادی صحنه ی مرگ عزیزانم را تصور می کنم. از نبودنشان می ترسم و قلبم تند می زند. من آدم صبوری نیستم. مدیریت بحرانم صفر است و وقتی خبر بد بهم می رسد، انگار که دنیا را روی سرم خراب کرده باشند، بدنم کرخت می شود و از حال می روم.
چقدر تلاش کرده ام خودم را جمع جور کنم؟ خیلی.
چقدر موفق شده ام؟ هیچ وقت.
چقدر پسرفت
اگه چند وقت پیش به من میگفتن یه روزی قراره سخت مریض بشی یا سرما بخوری میگفتم عمممممرااا ! چند روزی میشه که مریضم ، اول با بی حالی و حالت تهوع و خواب شروع شد ؛ به این صورت که صبح تا ۱۱ میخوابیدم ، پا میشدم کارهامو انجام میدادم دوباره میخوابیدم، ناهار میخوردیم دوباره میخوابیدم ، شب هم از ساعت ۹ خوابم میومد منتها تا ۲ ۳ خوابم نمیبرد :/ روز سوم فهمیدم این یه ویروس جدیده و نهایتا ۳ روز طول میکشه ! روز چهارم که دیروز باشه خوشحال و شاد و خندان از خواب بی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها